سعید عبدولی دلاور ایرانی که با ناداوری محض از کسب مدال طلا مسابقات المپیک در وزن ۶۶ کیلو محروم شد و با رشادتی که از خود نشان داد ثابت کرد که همپای دیگر فرنگی کار های ایران از آموزه های استاد مسلم کشتی جهان یعنی محمد بنا بخوبی بهره برده و در صورتی که داوری عادلانه ای در کشتی و با حریف فرانسوی وجود میداشت قطعا و همچون سال گذشته به مدال طلای مسابقات دست پیدا میکرد سزاوار پاداشی همسنگ دیگر طلا آوران این المپیک خواهد بود . کمترین کاری که مسولان در قبال نا عدالتی که در حق این جهان پهلوان میتوانند بکنند پرداخت پاداش کامل یک برنده مدال طلای المپیک خواهد بود. همانطور که ۸ سال قبل آرش میراسماعیلی بدون حتی یک مسابقه و بخاطر امتناع از مبارزه با حریف اسرائیلی به این پاداش دست یافت و همچون قهرمان المپیک با وی رفتار شد . سعید عزیز برای همیشه تاریخ این ناداوری در اذهان ایرانیان باقی خواهد ماند و تو همچون دیگر مدال آوران ایرانی محبوب و دوست داشتنی خواهی بود …
شاد باش نوروز پیروز از حافظ بزرگ به تمامی کسانی که رها از هر نژاد و زبان و اعتقاد به سبزی رویش و بهار، امید و باور دارند .
مارس 20, 2011
ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقهات بازآورد طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت
برای تمام مردم جهان سلامتی و دل خوشی و موفقیت آرزو میکنم ، آرزو میکنم که هرچه زودتر تمامی زندانیان سیاسی آزاد شده و به جمع خونواده هاشون برگردند. برای خانواده هایی که عزیزی رو برای آزادی از دست دادند هم امیدوارم که خون عزیزانشون به ثمر بشینه .
فیلم های شهر های بیدار ایران را دیدید ؟
هنوز در دودلی به سر میبری ؟ هنوز نتونستی تصمیم نهایی رو برای حضور در ۲۵ بهمن بگیری ؟ هنوز فکر میکنی دلیل کافی برای شرکت در تضاهرات میلیونی فردا رو نداری ؟ احساس میکنی دلیلی نداره که جونت رو برای دیگران به خطر بندازی ؟ فکر میکنی باید بشینی و منتظر بمونی تا تقدیرت خود به خود نوشته بشه ؟ من میخام بهت بگم که چرا داری اشتباه میکنی ، میخام به یادت بیارم ، به یادت بیارم که چقدر از این حکومت ضربه خوردی ، میخام بهت یاداوری کنم که چه چیز هایی رو از دست دادی … میخام بهت ثابت کنم که باید از جات بلند بشی و خودت برای خودت تصمیم بگیری .
تا حالا فکر کردی چرا درصد بسیار زیادی از مردم ، بخصوص جوان ها دوست دارند که از ایران خارج بشن ؟ فکر کردی که چرا نباید ی جوان ایرانی فرصت و موقعیت تحصیل توی یک دانشگاه خوب و بعدش هم موقعیت شغلی مناسب داشته باشه ؟ فکر کردی که چرا اینقدر فقر هست ؟ بی عدالتی هست ؟ تا حالا نشده که فقط و فقط به جرم همراهی فردی از جنس مخالف به حریم خصوصی تو تجاوز بشه ؟ فکر نکردی که چرا باید فرد دیگه ای به جای تو تصمیم بگیره که تو باید مشروبات الکلی مصرف کنی یا نه ؟ فکر نکردی که چرا نباید جوری که دوست داری لباس بپوشی ؟فکر کردی که چرا در حالی که دزد ها و زور گیر ها در امنیت کامل مشغول به آزار مردم هستند هرگونه فعالیت سیاسی با برخورد شدید روبرو میشه ؟ به نظر تو این غیر طبیعی نیست که اینقدر روزنامه های زیادی بسته شدند و فقط یک نوع تفکر اجازه داره که منتشر بشه ؟ هیچ وقت فکر نکردی چرا باید اینقدر فیلتر اینترنت شدید باشه ؟ چرا باید شخص دیگه ای تصمیم بگیره که چه صفحاتی رو «اجازه» داری بخونی ؟
اگه هرکدوم از سوال های قبلی برای تو پیش اومده ، اگه حتا یک بار شده که احساس کنی تغییری لازم داری ، فردا این فرصت در اختیار تو قرار داره ، ۲۵ بهمن روزی هست که میتونی با هر تفکر و هر مرامی با کمک هموطن های خودت تغییری که میخای رو ایجاد کنی ، به چشم های باز ندا در لحظه جان دادن فکر کن ، به ضجه های مادر سهراب روی خاک سرد قبر سهراب … به گریه های مادر ندا ، به سلول سرد و تاریکی که به ترانه تجاوز شد ، به پیکر سوخته ترانه …به زندانی های سیاسی که نزدیک به ۲ سال زیر ساخت ترین شکنجه ها طاقت آوردند و تحمل کردند …
۲۵ بهمن روز تو ، روز من و روز تمامی ایرانی هایی هست که از این ظلم خسته شدند ، ۲۵ بهمن روز تک تک کسانیست که در وطن و دور از وطن به نحوی از این حکومت ظلم ضربه خوردند ، ۲۵ بهمن روز آزادی همیشگی ایران سرفراز خواهد بود ، تصمیم خودت رو بگیر ، بدون که از جوانان مصر و تونس کمتر نیستی ، اراده کن و با حضور خود و با فریاد خود حق خودت رو و کشور خودت رو پس بگیر .
هدفمندی یارانه ها …
دسامبر 24, 2010
پوتین برای سرباز های جدید ، نان گران شده است ، نفت یک پیت برای هر نفر، اسلحه به تعداد کافی ، اتاق شکنجه نم کشیده ، دست بند ۱۰ عدد ، پول برق را باید بدهیم ، پول آب جدا ، پول گاز را باید بدهیم …. و دیگر هیچ !
«ــ نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زير ِ پنجره گُل داد ياس ِ پير.
دست از گمان بدار!
با مرگ ِ نحس پنجه ميفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار…»
نازلي سخن نگفت;
سرافراز
دندان ِ خشم بر جگر ِ خسته بست و رفت…
□
«ــ نازلي! سخن بگو!
مرغ ِ سکوت، جوجهي مرگي فجيع را
در شيان به بيضه نشستهست!»
نازلي سخن نگفت;
چو خورشيد
از تيرهگي برآمد و در خون نشست و رفت…
□
نازلي سخن نگفت
نازلي ستاره بود
يک دَم درين ظلام درخشيد و جَست و رفت…
نازلي سخن نگفت
نازلي بنفشه بود
گُل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت…
احمد شاملو ۱۳۳۳
(به تک تک شهیدان راه آزادی بدهکاریم اگر فرزندان ایرانمان را تنها بگذاریم ، امروز روز ماست ۱۶ آذر هرچه زودتر به جوانانمان بپیوندیم …)
مطلبی که میخوانید را صاحب این قلم از تبعید ، از سرزمینی دهها هزار کیلومتر دور از خانهٔ پدری و از ورای فاصلهای به وسعت ۳ قاره مینویسد . مطلبی که میخوانید درد دلیست ساده از کسی که به نمایندگی از هزاران هموطن تو شکایت از جبر زمان دارد که چرا سعادت حضور در وطن و افتخار مبارزه در راه آزادی خاک سرزمینش را ندارد . هموطن من دوست دیده و نادیده من ! اگرچه دست روزگار من و امثال من را از وطن دور کرده ولی بدان که روح و دل ما هرگز دیار پر افتخار را ترک نکرده و لحظه لحظهٔ سرنوشت آن را دنبال میکند .
تمامی روزهای قبل از انتخابات را به بحث و جدل با کسانی گذراندیم که رای سرخشان تحریم انتخابات بود با هر آنکه توانستیم همکلام شدیم ، در دانشگاه و محل کار جلسه گذاشتیم و تفاوتهای موسوی و کروبی با امثال احمدینژاد برشمردیم ، خطرات جنگ را بازگو کردیم . از دید دنیا نسبت کشورمان و نژادمان سخن راندیم . از تفاوت رفتار مردم کشور میزبان با ما در زمان زمامداری مرد محترمی همچون خاتمی و جنگ افروزی همچون احمدینژاد صحبت کردیم و احترام جهان به سخنان خاتمی و ترک پی در پی سخنرانیهای احمدینژاد را گوشزد کردیم . برای روز رای گیری هر آنکه را که توانستیم با هر وسیلهی که میشد پای صندوقهای رای کشاندیم . ایرانیان خارج از کشور آنچنان وسیع در انتخابات شرکت کردند که دهان رسانههای ارتباط جمعی از تعجب باز ماند و عزم راسخ ایرانیان در همه جای جهان را برای تغییر مخابره کردند .به جرات میگویم که بسیار بیش نمی کسانی که در ضیافت زیبای انتخابات در خارج از ایران شرکت کردند ، فارغ از سن و سالشان ، رای اولی بودند .و چه زیبا گفت ابراهیم نبوی که تعداد بسیار زیادی ایرانی در جهان هست که تنها کلمهای که به فارسی نوشته اند نام سبز میرحسین موسویست .
هنوز رای گیری در این سمت کرهٔ خاکی در جریان بود که نتایج اولیه انتخابات اعلام شد. چیزی بیش شک تمامی وجودمان را فرا گرفت باور نمیکردیم ، به هر شکل ممکن سعی در تماس با ایران داشتیم ، شنیده بودیم که تعرفه تمام شده و این خود خبر بزرگی بود خبر فریاد اکثریت خاموش و خبر پیروزی بزرگ ، خبر خواست همگانی مردم فهیم ایران . ولی نه اخبار متفاوتی میشنیدیم ، خبر از پیش بودن احمدینژاد ، شاید بزرگترین شوخی تلخ تاریخ بود این انتخابات ، گمانههای ما در این سوی دنیا آغاز شد حرف از تقلب بود و کودتا و دومی به حقیقت نزدیکتر . باور نمیکردیم و اتفاق افتاده بود شک را به کناری نهادیم و اطلأع رسانی کردیم در هر شهری بزرگترین گرد هم آیی ایرانیان تاریخ را ساختیم ، فریاد خفه شدهٔ شما را در داخل به هر شکل که توانستیم با گلوی خود انتشار دادیم اعتصاب غذا کردیم فریاد زدیم ، طلب رایمان را کردیم . برای همه توضیح دادیم که احمدینژاد رئیس جمهور ایران نیست همهٔ خیابانها را سبز کردیم ، روبان سبز را که سمبل آزادگی و آزادی خواهی ایرانی بود را بر سر هر کوی و برزن اویختیم . به همهٔ مردم جهان نشان دادیم که تصویری که از کشوری تروریست در ذهن خود به جای ایران دارند به غایت اشتباه است و ما مردمی هستیم که حتا در مقابل گلوله دست به خشونت نمیزنیم . فیلمها و عکسهای ارسالی شما را به هرکجا که توانستیم رساندیم فیسبوک و توییتر و یوتیوب و گوگل را سبز کردیم و کاری کردیم که هر روز حتا رادیوهای دور افتاده محلی هم خبری از ایران را بر تارک اخبار خود بیفزایند .در تجمعاتمان هر آنکه پرچمی غیر از رنگ سبز عدالتخواهی را بالا میگرفت اگرچه از خود میدانستیم ولی از خود میراندیم ، و این فقط و فقط برای این بود که نمیخواستیم فشار به شما به بهانهٔ انگ سلطنت طلب بودن زدن به جنبش بیشتر شود .تنفر کسانی که عقایدی متفاوت با ما داشتند را به جان خریدیم ، انگ مامور جمهوری اسلامی بودن را به ما زدند و ما دم بر نیاوردیم که مبادا عکسها و فیلمهای اجتماعات ما در خارج دستاویزی برای سرکوب شما در داخل شود.
روزی که سبزی جنبش آزادی خواهانه شما در داخل به سرخی خون پاک شهدا مزین شد روزگار رسانههای اینجا را سیاه کردیم به هر نحو که توانستیم عکس و فیلم و کلیپ را که از شما دریافت میکردیم پخش کردیم ، گلویمان از سرب داغ گلولهای که سینهٔ ندا را درید پاره شد چشمهایمان از اشک و خون پر شد ، غیر از اشک ریختن مگر کاری از دستمان بر میامد ؟ تک تک عکسهایش را بر درو دیوار کوبیدیم و بر دست گرفتیم و خونش را طلب کردیم مظلومیت سهراب را فریاد زدیم و اوین و کهریزک را رسوا کردیم ، تک تک باتومهایی که بر بدن شما فرود میامد را بر تنمان احساس کردیم و روزی که رئیس دولت کودتا برای تکرار دروغهای خود به نیویورک رفت چنان جهنمی برایش ساختیم که برای لحظهای هم جرات نکرد پردهٔ پنجره اطاقش ، همان اتاقی که به زحمت توانسته بود برای خود بیابد ، را کنار زند و به بیرون بنگرد . کاری کردیم که بیش ۷۵ درصد سران کشورهای عضو سازمان ملل در حین سخنرانیش اجلاس را ترک کنند تا مجبور نشوند در داخل جوابگوی افکار عمومی خود شوند . اما و اما ….
هر آنچه که از دست ما بر میامد و هر آنچه که ما کردیم حتا به اندازهٔ یکی از شبهایی که تو برادر و خواهر داخل ایران من از پشت پنجره یا از پشت بام الله اکبر گفتی ارزش ندارد . تویی که جان خود را در معرض خطر قرار دادهای ، تویی که با دست خالی به جنگ گلوله و باتوم و شک الکتریکی رفتی ،تویی که ریسک اسارت و تجاوز و توهین و تحقیر و انفرادی را به جان خریدی ، تویی که غیر از درس کتاب چیزی نمیدانستی با دست خالی به جنگ میلیشیایی رفتی که صرفا برای جنگهای خیابانی با مردم تشکیل شده و آموزش دیده است . و چه زیبا که با همان مزدوران هم رفتاری کردهای که پیام صلح طلبی و آرامش تو به تمامی جهان برسد . کجایند رستمها و سهرابها و باکریها و آرشها و سیاوشها که ببینند دلاور مردیهای شیربچههای بیشهٔ ایران را ؟ کجایند قهرمانان دلیری که سرو جان در راه اعتلای این آب و خاک فدا کردند که ببینند اسلافشان با دست خالی به پیشواز سرب داغ میروند و دل و جان در گروی آزادی این خاک دارند . امروز جنگ ما و این مزدوران جنگ دو گروه بر سر قدرت نیست ، جنگ ما نبرد برای رهایی خاک و ناموسمان است ، نبرد بر سر بیرون راندن متجاوزان وطن فروشیست که ذره ذره خاک ایران را که به قیمت خونمان از وجب به وجب آن محافظت کرده ایم را به رایگان به اجانب میبخشد . این نبرد بین ماست که بر حقیم و برای اعتقادمان میجنگیم و گروهی که برای منافع اقتصادی و قدرت میجنگند ، اگر آنها مسلح به تفنگ و باتوم و گاز اشک آورند ما نیز مسلح به سلاح ایمان به حقانیت و از آن مهمتر بیشماریم ! و چه کسیست که نداند در این جنگ پیروزی از آن ماست ؟
من نوعی که در کشوری غیر از کشور خود زندگی میکنم هرگز به خود اجازه این را نمیدهم که بخواهم از تویی که مردانه ایستادهای درخواست حضورت را در سبزترین روز سال که همان ۱۳ آبان است داشته باشم ، اما میخواهم به تو بشارت دهم ، به تو بشارت دهم که راهی که در آن قدم برمیداری ، راهیست که به افتخار همیشگی میهنت منتهی میشود و تا روز آزادی راه بسیار کمی مانده است ، این ظلم رفتنیست و آنچه که خواهد ماند و آنچه که پیروز خواهد شد تو و هدفت است ، افتخار میکنم که رفیقی شجاع همچون تو دارم و به خود میبالم که در راهی که تو رهرو آنی من نیز سهمی بسیار ناچیز داشتهام . ۱۳ آبان امسال کابوس رژیمی خواهد شد که آنقدر از داخل پوسیده است که به سادگی و به زودی زیر قدمهای استوار توای برادر و خواهر من برای همیشه به تاریخ خواهد پیوست .
از کوچه های خاکی تربت جام تا کانالهای آبی ونیز
اکتبر 23, 2009
پس از مدتها انتظار به پایان رسید و آلبوم جدید محسن نامجو منتشر شد .
این آلبوم که همانند آثار قبلی این هنرمند نامی غیر متعارف دارد به نوعی کارنامهٔ هنری نامجو نیز شمرده میشود ، چرا که نامجو در عین وفاداری به موسیقی تلفیقی خود تمامی تاثیراتی که از ابتدای آغاز به کار خود در زمینهٔ موسیقی از سبکهای مختلف گرفته را دا این البوم ارائه کرده . این آلبوم به لحاظ تکنیکی از تمامی آثار قبلی هنرمند قویتر بوده و تنوع بسیار بیشتری دارد که البته این مهم مرهون ضبط در استودیویی پیشرفته و استفاده از تعداد بیشتری نوازنده و ساز میباشد ، کما اینکه صداهایی مانند آکاردئون نیز در تعدادی از آهنگها به گوش میرسد .در این آلبوم به همان اندازه که میتوانید تاثیرات موسیقی حاج قربان ، پیرمردی که در روستایی در اطراف قوچان زندگی میکند و زخمههای دوتارش مرزهای جهانی شدن را در نوردیده ، را احساس کنید ، میتوانید صدای موسیقی پیرمرد دوره گردی را بشنوید که در کوچههای تنگ شهری در جنوب ایتالیا از نواختن آکاردئون روزگار میگذراند . در این آلبوم در عین اینکه شخصیترین لحظات عشق بازی با معشوق با ریزترین جزئیات و حتا اصواتی که همیشه از تکرار آن حتا در تنهایی هم شرم داشته اید به زیبایی هرچه تمام تر و به نوعی برای اولین بار در موسیقی ایرانی تصویر میشود ، شنیدان در هم امیختن نوای جادویی سه تار و کلام قرآن نیز ممکن است .در ادامه نگاهی گذرا داریم به تک تک آهنگهای این آلبوم .
آلبوم با آهنگ همش آغاز میشود . این آهنگ شبیهترین آهنگ این آلبوم به کارهای قبلی نامجوست تمامی مولفههای موسیقی نامجو را میتوانید در این آهنگ بیابید کلام نامتعارف ، تلفیق موسیقی ایرانی و غربی نیشهای اجتماعی و … ولی آنچه این آهنگ را در نوع خود خاص میکند لطافت صدای گلشیفتهٔ فراهانی و نوای اکاردئون در پس زمینهٔ آهنگ است . موسیقی نامجو و کلا موسیقی امروز کشور ما به نظر من از نوعی کمبود زنانگی رنج میبرند و این موضوع با نگاهی به لیست بلند بالای مردان خواننده اثبات میشود و در عین حال یافتن صدایی زنانه که به گوش و دل نشیند حکم کیمیا را دارد . نامجو با تیزهوشی این نقیصه را دریافت و در این آلبوم به کرّات از نوای زیبای گلشیفته استفاده کرده است .
پس از آهنگ همش میرسیم به آهنگ شمس ، آهنگی که شاید یکی از عجیبترین آثار موسیقی معاصر ایران باشد . آهنگ پر سرو صدایی که پیش از شکایت کذایی آن قاری گمنام برای متعصبترین طرفداران نامجو هم ناشناخته بود ولی پس از شکایت و عذرخواهی نامجو که بسیاری از طرفداران این خواننده ساختار شکن را نیز ناراحت کرد ، به یکی از معروفترین آهنگهای این خواننده تبدیل شد . البته پس اعلام حکم دادگاه نامجو که از انتشار غیر قانونی این آهنگ بسیار ناراحت بود تصمیم به انتشار رسمی آن در آلبوم جدید خود کرد . تلفیق سه تار و قرآن و نامجو و گلشیفته کاریست که فقط از خود نامجو بر میاید و چه زیبا این مهم صورت گرفته که به شخصه آتیستهای زیادی را میشناسم که با علاقه به کلام قرآن گوش فرامیدهند .
آهنگ بعدی دلا دیدی نام دارد که آهنگی نسبتا قدیمی بوده ولی با اجرای جدیدی منتشر شده و همچنان امضایٔ نامجو را بر خود دارد .
آهنگ چهارم این آلبوم قشقایی نام دارد . آهنگی فلکوریک از دامنههای پر غرور زاگرس و زمزمههای مردان و زنانی ریشه دار و اصیل . نامجو در این آهنگ به نوعی دین خود را به موسیقی سنتی ادا میکند و بدون هیچگونه دخل و تصرفی آهنگی قدیمی را باز میخواند .
پس از قشقایی میرسیم به جنجالیترین تراک این آلبوم ، شعر بی نظیر دو دراز کش مالامال . و چه زیباست روایت نامجوی ساختار شکن از همامیزی زن و مرد . تابویی دیگر که به دست نامجو شکسته میشود . اصولا زبان فارسی در روایت این مسائل زبان نیرومندی به حساب نمیآید که این ضعف شاید به اخلاقی بودن همیشگی ایرانیها باز میگردد . در ادبیات کلاسیک ایران هرچقدر که وصف ٔگل و بلبل و می و معشوق به وفور یافت میشود به ساختی میتوانید آثاری بیابید که وصف وصال معشوق را شرح دهد و اگر هم مواردی معدود مانند عبید زاکانی و ایرج میرزا بیابید نه تنها لطافتی در وصف حال وصال مشاهده نمیکنید بلکه آثار این بزرگان هم تنه به تنه گفتگوهایی رایج خیابانی میساید نه لطافت و لذت هماغوشی . اگرچه در ادبیات امروز ایران هستند کسانی که این تابوها را شکسته اند ولی حد اقل چنین امری در عرصه موسیقی بسیار نو و کم نظیر به حساب میاید .
آهنگ بعدی خانباجی نام دارد که به شخصه وقتی نام این آهنگ را دیدم القیی به حتا شنیدنش هم نداشتم ولی وقتی به اکراه و پاس از تمامی آهنگهای آلبوم شروع به گوش دادن این آهنگ کردم ، اثری اصیل و بدیع یافتم که مرا تا کوچههای خاکی کوچکی کشاند . سه تاری که با هنرمندی هرچه تمام تر نوخت میشود و همخوانی زیبای دو هنرمند . این اثر بازگشت هنرمند است به اصل و ریشهٔ خود . نوایی آرامش بخش که یادآور لالاییهای مادر بزرگ در دوران کودکی و بی تکلفیست . و اعاده احترامی به ساحت تمامی خانباجیها و حاج قربانها که امروز پشت غبار فراموشی قرار دارند .
آهنگ هفتم نام دارد یکی از زیباترین مصادیق تلفیق ، موسیقی سنتی ایرانی و آهنگی اسپانیایی ، هم آغوشی اشعار زیبای ایرانی و اسپانیایی در بستر موسیقی قدرتمند نامجو ، اشعاری که هردو معانی تقریبا یکسانی دارند ولی در بعد جغرافیایی زادگاه فرسنگها فاصله دارند که این فاصله بین سه تار ایرانی و آکاردئون اروپایی هم دیده میشود و صدای نامجو و گلشیفته این دو را به بهترین شکل ممکن یکی کرده . این آهنگ به نظر صاحب این قلم شاهکار این آلبوم به حساب میاید .
آخرین آهنگ این آلبوم فقیه خوشگله یا گلادیاتورها ، شعری که گرچه خیلی تازه نیست اما در حاشیه یکی از گردهماییهای سبزهای خارج ایران برای اولین بر به عنوان اعلام همبستگی شاعر با جنبش مردم دکلمه شد و با اضافه شدن موسیقی زیبا به مرز پختگی رسید که در فرداها به عنوان طعنهای به وضعیت کنونی ایران به یادگار بماند . در این شعر ، شاعر با تشبیه خدا به مرد و مقام معظم به زن گفتگوی بسیار زیبایی را پدید میاورد که خالی از جنبهٔ طنز هم نیست و مطلق گرایی رهبران کنونی سرزمین مادری را به سخره میگیرد .
در مجموع این آلبوم را آلبوم پر باری میدانم و فکر میکنم سخنگوی مناسبی برای دغدغههای نسل کنونی ایران بوده و یادگار خوبی از ساختار شکنترین موزیسین امروز ایران باشد .
از چندی پیش زمزمههایی از بیماری آقای خامنهای به گوش میرسید که عدهای ایشان را مبتلا به سرطان پروستات و عدهای مبتلا به سرطان خون میدانستند . هرچند هیچگاه این شایعات از طریق منبع موثقی تایید و یا حتی رد نشد ، اما اتفاقاتی که اخیرا و بخصوص پس از انتخابات خبرگان پیش آمد این گمان را تقویت کرد که اتفاقاتی بزرگ در سطح عالیترین مقام رسمی کشور در حال رقم خوردن میباشد .
با نگاهی اجمالی به انتخابات خبرگان در میابیم که انتخابات دورهٔ چهارم مجلس خبرگان یکی از پر تنشترین و پر اختلافترین دورههای انتخابات در تاریخ جمهوری اسلامی میباشد . در این انتخابات بیش ۶۰ % کسانی که برای نمایندگی کاندید شده بودند از طرف شورای نگهبان رد صلاحیت شدند ، جالب است بدانید که همگی کاندید شدگان دارای شرط اجتهاد بوده اند و رد صلاحیت آنها صرفا بر اساس نظارت استصوابی شورای نگهبان بوده و حکایت از اعمال سلیقهٔ اعضای این نهاد انتصابی بر داوطلبان نمایندگی در این شوری مهم بوده است .از مهمترین اتفاقات آن دوران میشود به رقابت سخت هاشمی رفسنجانی و مصباح یزدی اشاره کرد که البته آیات الله رفسنجانی با به دست آوردن بیش دو برابر آرای آقای مصباح یزدی به عنوان نماینده اول تهران به این مجلس راه یافت . هرچند این رقابت پس از مرگ آیات الله مشکینی بر سر کرسی ریاست این شورا بین رفسنجانی و مصباح یزدی تکرار شد که باز هم رفسنجانی با به دست آوردن بیش دو برابر آرای مصباح به صندلی ریاست این شورا دست یافت .
بسیاری از گمانهها در آن هنگام دلیل این رقابت سخت را اطلاع سطوح بالای نظام از وخامت وضع سلامتی مقام رهبری و تاثیر گذار بودن ترکیب مجلس خبرگان بر سرنوشت آیندهٔ کشور و تعیین رهبر و یا شورای رهبری برای روزهای پس از مرگ ایشان میدانستند چرا که در غیر اینصورت این شورا عملا به دلیل نداشتن بازوی اجرأیی قادر به هیچگونه عکسالعمل و یا نظارت بر نهاد رهبری نبوده و نگاهی به تاریخ ۲۷ ساله این شورا نیز این مهم را تایید میکند .
از طرفی بی اعتنایی احمدینژاد به فرمان عزل رحیم مشایی به مدت بیش از یک هفته گمانه ضعف مفرط رهبری را در مقابل کودتاچیان ( اگر شخص رهبر مجری آن نباشد) و مشخصا احمدینژاد تقویت میکند
حال به ارتباط این قضیه به اتفاقاتی که سالهای ۶۷ و ۶۸ و همچنین در چند ماه اخیر در کشورمان به وقوع پیوسته است میپردازیم . همانگونه که میدانیم آیت الله منتظری به مدت ۱۰ سال قائم مقام رهبری و طبیعتا جانشین آیت الله خمینی پس از مرگ ایشان بوده اند تا اینکه قضایای تابستان ۶۷ و کشتار زندانین سیاسی و اعتراض ایشان به این مساله پیش میاید که پاس از قراعت نامهٔ محرمانهٔ ایشان به آیت الله خمینی در رادیو بی بی سی ، آقای خمینی در تصمیمی آنی ایشان را از قائم مقامی رهبری عزل کرده و ضمن ” شیخ ساده لوح ” خواندن ایشان ، تاکید به دوری وکناره گیری آن مقام از سیاست مینماید . بنا بر کتاب خاطرات آقای منتظری تنها کسی که غیر از ایشان و آقای خمینی از مفاد این نامه اطلأع داشته و میتوانسته که آن را تسلیم بی بی سی کند آقای احمد خمینی رئیس دفتر و گرداننده بیت ایشان بوده است ، کما اینکه اقای منتظری ادعا میکند که نامهٔ نوشته شده به ایشان که حاوی دستور عزل ایشان از قائم مقامی رهبری بوده است اصالتا دستخط امام نبود و نوشتهٔ فرزند ایشان یعنی حاج احمد خمینی بوده است . به این معنی که آیت الله منتظری و حتا خود اقای خمینی گرفتار بازی کثیفی شده اند که یکی از بازیگرانش شخص فرزند اقای خمینی بوده است ، گمانههایی مبنی بر دخالت داشتن اقای خامنهای و آقای رفسنجانی هم وجود دارند که که اقای احمد خمینی را در پشت صحنه لایق مقام رهبری نظام بعد از اقای خمینی دانسته و ایشان را تهییج و تشویق به انجام چنین عملی مینمایند و حتا قول انتخاب ایشان به عنوان رهبری پس از مرگ پدرشان را از طریقه مجلس خبرگان که هردو عضو آن بودند را میدهند و از این طریق تنها رقیب خود یعنی آیت الله منتظری را از سر راه برمیدارند و هنگامی که آقای احمد خمینی مشغول رتق و فتق امور مربوط به تشييع جنازه و دفن آیت الله خمینی بود به صورت کاملا پنهانی و محرمانه تشکیل مجلس خبرگان را داده و آقای خامنهای را در حالی که ایشان در آن هنگام فاقد شرط مرجعیت و انتخابشان کاملا متضاد با شرایط رهبری در قانون اساسی بود با استناد به شنیدهای تایید نشده از آیت الله خمینی به مقام رهبری منصوب میکنند . سرنوشت آقای احمد خمینی را نیز همگی به خوبی میدانیم ….
و اما امروز ، پس از به وقوع پیوستن کودتای کثیف ۲۲ خرداد دوباره بحثهایی مبنی بر اینکه این کودتا پیش زمینهای برای اتفاق بزرگتری که در آینده به وقوع خواهد پیوست در گرفت . حدسهایی که از حملهٔ قریب الوقوع اسرائیل تا دستیابی ایران به سلاح و کلاهک هستهای حکایت میکرد ولی آنکه مسلم است اینست که در صورت نزدیک بودن هرگونه درگیری این نظام محتاج به حضور و کمک صد در صدی مردم بوده و به هیچ وجه راضی نخواهد شد که پیش از یک جنگ خارجی یک نارضایتی بزرگ در داخل به وجود آورد ، چیزی که ذهن مرا به خود مشغول کرده ارتباط این کودتا و انتخابات پیشین مجلس خبرگان است ، آیا اتفاق بزرگ مرگ مقام رهبری در ماههای آینده است ؟
این روزها برای اولین بار نام آقای مجتبی خامنهای را به عنوان عنصری تاثیر گذار میشنویم آیا او نقشی را بر عهده گرفته که سید احمد خمینی در سال آخر زندگی آیت الله خمینی به عهده داشت ؟ آیا او نیز گرفتار بازی شده که در انتها به باخت او خواهد انجامید ؟ آیا او هم وعده رهبری آینده را گرفته و مشغول بازی خوردن است ؟آیا رهبر بعدی هم اکنون معلوم بوده و آغاز به بدست گرفتن اوضاع کرده است ؟ آیا هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس خبرگان و بزرگترین آلترناتیو رهبری طعمه بازی کثیفی شده و پای در همان راهی خواهد گذشت که پیش از او آیت الله منتظری رفته است ؟اینها سوالاتی است که تا پیش آمدن آن اتفاق بزرگ بی جواب خواهد ماند .
و اما نقش آیت الله رفسنجانی ، بسیاری آقای رفسنجانی را یکی از باهوشترین و زیرکترین سیاستمداران تاریخ میدانند و همو را بازیگردان اصلی تمامی اتفاقاتی میدانند که در ایران به وقوع میپیوندد . آقای رفسنجانی در نماز جمعه ۲۶ تیر ماه به راستی نشان داد که لایق لقب زیرکترین سیاستمدار میباشد ، او چنان خطابهای کرد که خوش بینترین سبزها هم انتظار آن را نداشتند چنان که تا آخرین لحاظت بحثهایی مبنی بر رفتن یا نرفتن به نماز جمع بین مردم جریان داشت و موضوع جالب این بود که ایشان به نحوی این سخنان را ایراد نمود که کودتاچیان با اینکه به صورت کامل پیام او را دریافته بودند و حمایت او را از مردم دیده بودند حتا نتوانستند به یک جمله از صحبتهای او ایراد بگیرند چرا که مثل همیشه چند وجهی و سیاستمدارانه ایراد شده بود . در واقع رفسنجانی در صورت حمایت از مردم به صورت مشخص, مورد حمله قرار گرفته و به سادگی حذف میشد و در صورت عدم حمایت از جنبش هم از نظر مردم در صف کودتاچیان قرار گرفته و برای همیشه از صفحهٔ سیاست ایران خود به خود حذف میشد ، و اصلا دلیل اینکه امکان برگزاری نماز جمعه برای او فراهم شد این بود که در چنین وضعیت آچمزی قرار گیرد و حذف شود ولی او از این دام به سلامت گریخت و اکنون همچنان کرسی ریاست عالیترین نهادهای حکومت یعنی مجلس خبرگان و همچنین مجمع تشخیص مصلحت نظام را در اختیار دارد و همچنین از نظر مردم حامی جنبش سبز قلمداد میشود .
امروز اما قطعات پازل در حال تکمیل شدن است ، علاوه بر مواردی که در بالا برشمردم گوردسته جمعیکه طیّ چند روز گذشته ادعا و یا اعلام شد به شکل عجیبی یادآور خاطره تلخ خاوران و کشتار زندانیان سیاسی و به خاک سپرده شدن دسته جمعی آنان بود ، بر خلاف آن روز که به واسطه عدم دسترسی عموم مردم به رسانه آزاد و همچنین تحت تاثیر پروپاگاندای قدرتمند نظام اگر هم کسی از جزیات آن واقع با خبر میشد ، کشته شدگان را مزدورانی اسلحه به دست و در حال جنگ مسلحانه میپنداشت ، امروز به لطف اینترنت و اساماس و شبکههای ماهوارهای این مسائل بازتاب گستردهای بین عامه مردم دارد و مطمئناً این آگاهی برای نظام ترسناک و خطرناک است .